عاشقانه

عاشقانه

این وبلاگ متعلق به تمام عاشقای دنیاست
عاشقانه

عاشقانه

این وبلاگ متعلق به تمام عاشقای دنیاست

پسر خوب

به سلامتی پسری که وقتی دلت گرفته داغونی و پشت تلفن سرش داد و بیداد می کنی و تلفنو روش قطع میکنی اما میدونه چقد اون لحظه محتاجشی، پشت سرهم زنگ میزنه تا آرومت کنه. پسری که وقتی سوار ماشینشی تمام مدت دست راستش رو دستته. پسری که چشاش وحشی و مغروره، هر دفعه که میگه تا تهش هستم‌ ، چشاش از عشق برق میزنه ………..  

  

بسلامتیه... پسری که وقتی صبح بهش زنگ می زنی تازه از خواب بیدارشده و آروم میگه جانم، صدای خواب آلودش دیوونت می کنه. پسری که خاطرخواه کم نداشته اما وقتی باهات عهد زندگی مشترک میبنده نفرسومی تو برنامش نیست. پسری که وقتی باهاش میری رستوران غذاخوردنتو با لبخند نگاه میکنه. پسری که براش مهم نیس دخترای اطرافش از تو خوشگلتره هر بار تو چشات زول میزنه میگه بخدا تکی تو دختر. پسری که دستاتو که تو دستاش میگیره حس امنیت وجودتو پر میکنه. پسری که وقتی لب دریا کنارش نشستی و سرتو میذاری رو سینه ش قلبش تند تند میزنه. پسری که وقتی میره مهمونی خونه ی فامیل زنگ میزنه و نیم ساعت تو حیاط باهات حرف میزنه که بهت نشون بده تو نخ هیچکدوم از دخترای تو مهمونی نیست. پسری که گل مورد علاقتو میدونه و هر از گاهی با یه شاخه از اون گل خوشحالت میکنه. پسری که عاشقی بلده. پسری که حرفی نمیزنه که نتونه بهش عمل کنه اما هر حرفی زد پاش وایمیسته. پسری که تو خیابون تا یکی بهت کج نگاه کنه دکور صورتشو ‌عوض میکنه. پسری که وقتی بعد یه دعوای مفصل که باهم آشتی کردین، ازش میپرسی هنوز دوسم داری؟؟ لبخند میزنه‌. دستشو دور گردنت حلقه میکنه و میگه عاشقتم به مولا. پسری که وقتی تو پاییز یه تک سرفه میزنی با حرص میگه مریض نشیااااا. پسری که وقتی میبینه به دخترای دور و ورش حساسی و حسادت میکنی دستتو میگیره و میگه: دلت قرص باشه ، به قرآن من فقط ماله خودتم. با این پسر چیکار میشه کرد؟؟! مگه میشه دوستش نداشت!!! مگه میشه عاشقش نبود؟؟! این پسرو از دست نده ، هیچ جوره از دستش نده. چه فرقی میکنه ماشینش پرایده یا پرادو، لباسش مارک داره یا ساده، ببین پسری که عاشقی بلده رو از دست نده! تنهاش نذار، غرورشو نشکن، بهش وفادار باش اگه غیر از این کنی کمرش میشکنه! از درون نابود میشه! تنهاش نذار‌… عاشقی کن براش اونوقته که همه دنیاشو میریزه به پات…. به سلامتی اینجور پسرى

دستهایت

کمبود خواب
بایک روز مرخصی حل میشود
کمبود وقت
بامدیریت زمان
سایرکمبودها نیز علاجی دارند
باکمبود دستهایت چه کنم؟

عشق

ﭘﺴﺮﻩ:ﺑﺮﻭ ﺩﻳﮕﻪ ﻧﻤﻴﺨﻮﺍﻣﺖ ﺩﻳﮕﻪ ﺗﻤﻮﻣﻪ
ﺩﺧﺘﺮ:ﻋﺸﻘﻢ ﻣﻦ ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻮ ﺑﺨﺪﺍ ﻣﻴﻤﻴﺮﻡ ﭼﺮﺍ ﻧﻤﻴﻔﻬﻤﻲ
ﭘﺴﺮ :ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺯﺕ ﺧﺴﺘﻪ ﺷﺪﻡ ﻋﺸﻘﺖ ﺑﺮﺍﻡ ﺗﮑﺮﺍﺭﻱ ﺷﺪﻩ.
ﻭﺗﻠﻔﻦ ﻗﻄﻊ ﺷﺪﺩﺧﺘﺮﺧﻴﻠﻲ ﺍﻓﺴﺮﺩﻩ ﻭﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﻣﻴﺮﻩ ﺗﻮﺍﺗﺎﻗﺶ
ﭼﺸﻤﺶ ﻣﻴﻮﻓﺘﻪ ﺑﻪ ﻣﺎﻧﻴﺘﻮﺭ ﮐﺎﻣﭙﻴﻮﺗﺮﻋﮑﺲ ﻋﺸﻘﺸﻮﻣﻴﺒﻴﻨﻪ
ﺍﺷﮏ ﺗﻮﭼﺸﺎﺵ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﻴﺰﻧﻪ ﺁﻫﻨﮓ ﻣﻮﺭﺩﻋﻼﻗﻪ ﻱ
ﻋﺸﻘﺸﻮﻣﻴﺬﺍﺭﻩ ﻭﮔﻮﺵ ﻣﻴﺪﻩ ﺩﻳﮕﻪ ﺍﺷﮑﺎﺵ ﺗﺎﺏ ﻧﻤﻴﺎﺭﻥ
ﻭﻣﻴﺮﻳﺰﻥ ﺩﺧﺘﺮﺍﺣﺴﺎﺱ ﻣﻴﮑﺮﺩﻳﻪ ﺗﻴﮑﻪ ﺍﻱ ﺍﺯﻭﺟﻮﺩﺷﻮ ﺍﺯﺩﺳﺖ
ﺩﺍﺩﻩ .ﺍﻭﻥ ﺷﺐ ﺩﺧﺘﺮﺧﻮﺍﺑﺶ ﻧﺒﺮﺩ ﺑﻪ ﭘﺴﺮﭘﻴﺎﻡ ﺩﺍﺩ :ﺍﻻﻥ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ
ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﭘﻴﺎﻣﻮﻣﻴﺨﻮﻧﻲ ﺟﺴﻤﻢ ﺑﺎﻫﺎﺕ ﻏﺮﻳﺒﻪ ﺷﺪﻩ ﻭﻟﻲ ﺩﻟﻢ
ﻫﻤﻤﻤﻤﻴﺸﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﺍﻣﻴﺪﺑﻴﺪﺍﺭﻱ ﺟﺴﻢ ﻫﺎ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻆ
ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ . ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﺍﺗﺎﻗﺶ ﻣﻴﺮﻩ ﺳﺎﻋﺖ
ﺩﻗﻴﻘﺎ 3:34ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺩﺭﺳﮑﻮﺕ ﻭﺗﺎﺭﻳﮑﻲ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﻭﺍﺯﺑﺎﻻﻱ
ﭘﻨﺠﺮﻩ ﺑﻪ ﭘﺎﻳﻴﻦ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩ ﺩﺧﺘﺮﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺗﻮﺗﻨﻬﺎﻳﻲ
ﻣﺮﺩ. ﺻﺒﺢ ﻣﺎﺩﺭﺩﺧﺘﺮ ﻃﺒﻖ ﻋﺎﺩﺕ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﺑﻪ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺧﺘﺮﺵ
ﺭﻓﺖ ﺗﺎﺑﻴﺪﺍﺭﺵ ﮐﻨﻪ ﺍﻣﺎﺩﺧﺘﺮ ﺭﻭﻧﺪﻳﺪ .ﺗ 

 

ﻠﻔﻦ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﺩﺧﺘﺮﮐﻪ
ﻣﺪﺍﻡ ﻭﭘﻴﺎﭘﻲ ﺯﻧﮓ ﻣﻴﺨﻮﺭﺩﺗﻮﺟﻬﺶ ﺭﻭﺟﻠﺐ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ
ﮔﻮﺷﻲ ﺭﻓﺖ ﭘﺴﺮﻯ ﻣﺪﺍﻡ ﺩﺍﺷﺖ ﺗﻤﺎﺱ ﻣﻴﮕﺮﻓﺖ. ﭼﺸﻢ
ﻣﺎﺩﺭﺩﺧﺘﺮﺑﻪ ﭘﻴﺎﻣﻲ ﺍﻓﺘﺎﺩﮐﻪ ﻫﻤﻮﻥ ﭘﺴﺮ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ
ﺑﻮﺩ: ﻋﺰﻳﺰﻡ،ﻋﺸﻘﻢ،ﺑﺨﺪﺍ ﺷﻮﺧﻲ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﻦ ﻫﻨﻮﺯﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﻣﺜﻞ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﻋﺎﺷﻘﺘﻢ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﻴﮑﻨﻢ ﻋﺸﻘﻢ ﻓﻘﻂ ﻳﻪ ﻓﺮﺻﺖ
ﺗﻮﺭﻭﺧﺪﺍ ....ﺍﻭﻥ ﭘﻴﺎﻡ ﺩﻗﻴﻘﺎﺳﺎﻋﺖ 3:35 ﺍﺭﺳﺎﻝ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ...
ﻣﺎﺩﺭﺩﺧﺘﺮﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻱ ﺍﺗﺎﻕ ﺭﻓﺖ ﮐﻪ ﮐﺎﻣﻼﺑﺎﺯ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ
ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭﭼﻴﺰﻱ ﮐﻪ ﻣﻴﺪﻳﺪ ﺑﺎﻭﺭﻧﻤﻴﮑﺮﺩ ... ﻛﻠﻴﭙﺲ
ﺩﺧﺘﺮﺑﻪ ﺑﻨﺪﻟﺒﺎﺳﻰ ﻫﻤﺴﺎﻳﻪ ﮔﻴﺮﻛﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ....ﺁﺭﻩ ﺍﻭﻥ ﺩﺧﺘﺮ
ﻫﻨﻮﺯ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ :|

خدا تو بهترینی

زانوهامو بغل کرده بودمو نشسته بودم کنار دیوار

دیدم یه سایه افتاد روم

سرم رو آوردم بالا

نگاه کرد تو چشمام، از خجالت آب شدم

تمام صورتم عرق شرمندگی پر کرد

گفت:تنهایی

گفتم:آره

گفت:دوستات کوشن؟

گفتم: همشون گذاشتن رفتن

گفتی: تو که می گفتی بهترین هستن!

گفتم:اشتباه کردم

گفتی: منو واسه اونا تنها گذاشتی

گفتم:نه

گفتی:اگه نه،پس چرا یاد من نبودی؟

گفتم:بودم

گفتی:اگه بودی،پس چرا اسمم رو نبردی ؟

گفتم:بردم، همین الان بردم

گفتی:آره،الان که تنهایی،وقت سختی

گفتم:…..(گر گرفتم از شرم-حرفی واسه جواب نداشتم)

-سرمو انداختم پایین-گفتم:آره

گفتم:تو رفاقتت کم آوردم،منو بخش

گفتی:ببخشم؟

گفتم:اینقدر ناراحتی که نمی بخشی منو؟ حق داری

گفتی:نه! ازت ناراحت نبودم! چیو باید می بخشیدم؟

تو عزیز ترینی واسم،تو تنهام گذاشتی اما تنهات نذاشته بودمو نمی ذارم

گفتم:فقط شرمندتم

گفتی:حالا چرا تنها نشستی؟

گفتم:آخه تنهام

گفتی:پس من چی رفیق؟

من که گفتم فقط کافیه صدا بزنی منو تا بیام پیشت

من که گفتم داری منو به خاطر کسایی تنها می ذاری که تنهات می ذارن

اما هر موقع تنها شدی غصه نخور،فقط کافیه صدا بزنی منو

من همیشه دوست دارم،حتی اگه منو تنها بزاری،

همیشه مواظبت بودم،تو با اونا خوش بودی،منو فراموش کردی تو این خوشی

اما من مواظبت بودم،آخه رفیقتم،دوست دارم

دیگه طاقت نیاوردم،بغض کردمو خودمو انداختم بغلت،زار زدم،گفتم غلط کردم

گفتم شرمنده ام،گفتم دوست دارم،گفتم دستمو رها نکن که تو خودم گم بشم

گفتم دوست دارم…

گفتم: داد می زنم تو بهترین رفیقیییییییییییییییی

بغلت کردم گفتم:تو بن بست رفیقی

یک کلام، ♥ خدا ♥ تو بهترینی

دوستت دارم

دوسـت دارم

این رو نوڪ پنجہ بلند شدن هارو

و بوسیدن لب هاے تو را

همان لحظہ هایے کہ

تو یڪ عالمہ مرد مے شـے و

من یڪ عالمہ زن!

دلم تنگ شده

دلم تنگ شده برا روزایی که:

شبا عصر ها کامنت میدادی: "مال خودمی"
روزی بیس بار کامنت میدادی: "عاشقتم  و دوست دارم"
وقتی قهر میکردم، قبل از اینکه بخوابی کامنت میزاشتی: "آشتی نکردیماااااا"
هنوز قهری؟
دلم تنگ شده.....
واسه تو......

واسه حرفات....

واسه همه ی اون روزا....

بوسه

می ترســــــــم ...

روزی کــــه بخواهم ببوسمت

بگویــــی :

بالاخــــره تمــــوم شــــد ...

مــــالِ هــ♥ـــم شدیــــم ...

دنیــــــــا تمــــــــام شــــــــود ...................!

ناگفته


گاهی انقدر حرف ناگفته داشتم که نمیدانستم کدام را بنویسم

اما الان به نقطه ای رسیدم که در واژه لغات خشکسالی معنی میشود

قلمم که خشک شده هیچ خودم هم به خشکسالی رسیدم

خدا رحمتش کند اسحاق را

تنها بازدیدکننده ی وبلاگ متروکه ام بود که نوشته های قدیمی ام را هم میخواند

و با من از دردهای دلش میگفت

یادش بخیر کاش میشد باور کرد که دیگر نیست

اعتراف میکنم قلمم به ته رسیده

کسی نیست مرا جوهر دهد؟

روزگاری دست بر هرچیز که میگذاشتم نوشتنی بود برایم

اما الان......

شهریور میشود یکسال

چقدر زود گذشت دورانی که دوست جودی را خلق کردم و

به اینجا رسیدم

دوست ندارم این آخرین کلامم باشد

پس مانند تمام داستانها مینوسیم

خیال



قدم میزنم

در خیال همیشگیه بدون تو

راه میروم

نگاه میکنم

به ردِپاهایی  از تو که نیست

به صدایی از تو که شنیده نمیشود!

دورم

از تو و از کنار تو بودن دورم

چجور میشود که فاصله را برداشت؟!

من در اوج نیاز

و تو در اوج نیستی

مادرم میگوید تا دلش راضی نباشد بساط همین است!

من تسخیر شده در قصر دل پدری شدم

که هیچکس جرات آمدن به سمت مرا ندارد

و دنیای من هنوز در همینجا خلاصه میشود

بدون هیچکس!

نودنت

نبودنت آزار می دهدمرا..

حتی در مجازی ترین دنیای امروزی..

“من”دلبسته ام به اسمی که میدانم می فهمدمرا

من دلخوش کرده ام به دیدن نام تو

با نبودنت” این دلخوشی کودکانه را از من نگیر”


هستی ؟؟قول دادی باشی

به کدامین حرفت که به من زدی  خودم را مجبور به نبودنت کنم؟؟

تو به من قول دادی باشی؟!!

گفتم نباشی نیست میشم!!میمیرم!

قولت را زیر پا نذار برگرد تا دیر نشده !!

میگن تا شقایق هست زندگی باید کرد...

عمرش کوتاهه ولی عطرش سالها به جا میمونه !!

نذار مرگ من شقایق رو خشک کنه...

 

عکس نکته دار

این عکس نکته داره .... 

گرفتی عکسو ...بزن لایکو  

انگیزه

 

یه دوست پسر نداشتیم بشه واسمون انگیزه ورزش... 

 والااااااااااااااااااااااااااااااااا  

الو ...الو

 

تا حالا شده خیلی دلتنگ صداﮮ یہ نفر باشی 

 اما ...

 چوטּ نمیتونی بهش زنگ بزنی ..

 با یہ شمارهٔ ناشناس باهاش تماس بگیرﮮ

 ڪہ ...... 

 فقط " الو" گفتنش رو بشنوﮮ ؟؟؟

دلتنگی

                                                 برای یک دوستت دارمِ سـاده !

                                                    دو فنجـان قهــوه ی داغ !

                                                سه روز تعـطیلی در زمسـتان !

                                                       چـهار خنـده ی بلنــد !

                                               و پنــج انگشـتِ دوست داشتـنی !

                                                که لابلای انگشتانم جای گیرد...!!